Avsnitt

  • شاهنامه با سیروس ملکی:پس از قریب به ۶۰ سال فرمانروایی ظفرمندانه به همراه پیروزی‌های بزرگ برای ایران، کیخسرو از تخت سلطنت کنار می‌رود و آن را برای جانشینش، لهراسپ، باقی می‌گذارد. گفته می‌شود او به کوه‌ها برای نیایش رفت و زندگانی جاودان یافت و در عهد سوشیانس (منجی زرتشتیان) او برای یاری باز خواهد گشت. برخی از پهلوانان نیز که با او بودند در برف گم می‌شوند.بر اساس اشعار شاهنامه او پس از سپردن پادشاهی و وداع با یاران و بزرگان سپاه، خود تن در آب روشن شستشو داد و بر فراز کوهی، در سپیده دم و با طلوع خورشید ناپدید شد. تطابق مکان‌های ذکر شده در شاهنامه از سوی کارشناسان نشان می‌دهد که این کوه محلی است در شهرستان شازند از توابع استان مرکزی که به همین نام یعنی کوه شاه نامیده می‌شود در این کوه غاری وجود دارد که همه ساله میزبان پرستشگران کیش زرتشت است تا بدان جا که در دوره‌های مختلف تاریخی از سوی پادشاهان مکانی مقدس تلقی می‌شده و هدایایی به آن اهدا می‌شده است در ورودی غار لوحی وجود دارد که نام پهلوانان همراه کیخسرو برآن منقش بوده که البته به مرور زمان دچار تخریب گشته است. در طی ادوار مختلف داستان‌های عجیب بسیاری از سوی ساکنان روستاهای اطراف در خصوص ماهیت این غار و کیخسرو نقل شده است.

  • Saknas det avsnitt?

    Klicka här för att uppdatera flödet manuellt.

  • شاهنامه خوانی با سیروس ملکی

    کی‌خسرو پس از پادشاهی، برای خون‌خواهی سیاوش، توس را با سپاهی برای جنگ به توران می‌فرستد. در این جنگ، فرود کشته شد و توس شکست خورد. در لشکرکشی دوم رستم به یاری توس و ایرانیان می‌شتابد. پس از آن کی‌خسرو سی‌هزار لشکر نامدار و سواران شمشیرزن، رستم، سران و بزرگان ایران‌زمین را گردآورد و به خون‌خواهی سیاوش برانگیخت. لشکر به فرماندهی رستم به راه افتاد و بر توران چیره شدند. رستم گنگ‌دژ را گشود و بر جای افراسیاب نشست. سپس پیشروان سپاه ایران به فرماندهی کی‌خسرو بر پیشاهنگان سپاه افراسیاب یورش بردند و آنان را شکست دادند. جنگ چهل سال به درازا کشید. افراسیاب گریخت و از جیحون گذشت. پس از آن در پس چین به نیرنگ از دریا گذشت و در گنگ‌دژ پنهان شد. کی‌خسرو به دنبالش رفت و چون به چین رسید، با کشتی از دریا گذشت و به گنگ‌دژ رسید. ولی به افراسیاب دست نیافت و به ایران بازگشت.

  • پس از سال‌ها کشمکش و درگیری، کیخسرو، شاه جوان و شجاع ایران، با افراسیاب، پادشاه توران، به نبردی تمام‌عیار می‌پردازد. این جنگ نه تنها بر سر قدرت و سرزمین، بلکه بر سر انتقام خون سیاوش، پدر کیخسرو، نیز درگرفته است.


  • جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب یکی از مهم‌ترین رویدادهای حماسی شاهنامه فردوسی است که در آن، نبردی طولانی و خونین بین دو امپراتوری ایران و توران به تصویر کشیده شده است. این جنگ نه تنها یک روایت نظامی، بلکه نمادی از تقابل خیر و شر، عدالت و ظلم، و در نهایت پیروزی حق بر باطل است.

  • شاهنامه خوانی درانجمن ایرانشهر ۶۰ دوازده رخ قسمت یازدهم با سیروس ملکی.نبرد گستهم با لهاک و فرشیدورد و نجات او توسط بیژندر ادامه نبرد دوازده رخ، پس از کشته شدن سران سپاه توران، لهاک و فرشیدورد تصمیم می‌گیرند تا از میدان نبرد فرار کنند. اما گستهم با شجاعت و غیرتی مثال زدنی، به دنبال آن‌ها می‌رود تا از فرارشان جلوگیری کند.نبردی تن به تن:گستهم در یک تعقیب و گریز نفس‌گیر، لهاک و فرشیدورد را در یک بیشه پیدا می‌کند. نبردی تن به تن و خونین بین آن‌ها درمی‌گیرد. گستهم با مهارت و قدرتی که از او سراغ داریم، ابتدا فرشیدورد را از پای درمی‌آورد. سپس نوبت به لهاک می‌رسد، که با تمام قوا به مقابله با گستهم می‌پردازد. این نبرد طولانی و طاقت‌فرسایی است، اما در نهایت گستهم با ضربه‌ای دقیق، لهاک را نیز از پای درمی‌آورد.زخمی شدن گستهم:با این حال، پیروزی گستهم با قیمت بالایی تمام می‌شود. او در این نبرد زخمی‌های عمیقی برمی‌دارد و به شدت مجروح می‌شود. به طوری که دیگر توان حرکت کردن ندارد و در همان بیشه رها می‌شود.نجات گستهم توسط بیژن:بیژن که نگران وضعیت گستهم است، به دنبال او می‌گردد و در نهایت او را در آن بیشه پیدا می‌کند. با دیدن حال وخیم گستهم، بسیار ناراحت می‌شود اما به او دلداری می‌دهد و قول می‌دهد که او را به سلامت به نزد شاه برساند.بازگشت به اردوگاه:بیژن با دشواری بسیار، گستهم را بر روی اسب خود سوار می‌کند و به سمت اردوگاه ایران حرکت می‌کند. در طول مسیر، بیژن از گستهم مراقبت می‌کند و به او آب و غذا می‌دهد.تشویق گستهم توسط شاه:هنگامی که بیژن و گستهم به اردوگاه می‌رسند، شاه از دیدن آن‌ها بسیار خوشحال می‌شود. او از شجاعت و فداکاری گستهم بسیار تقدیر و تشکر می‌کند و دستور می‌دهد تا بهترین پزشکان برای درمان او اعزام شوند. پس از مدتی، با تلاش پزشکان و دعاهای شاه، گستهم بهبود می‌یابد و به سلامتی کامل بازمی‌گردد.پیامدهای این رویداد:این رویداد نشان می‌دهد که گستهم نه تنها یک جنگجوی قدرتمند، بلکه یک انسان وفادار و فداکار نیز هست. او جان خود را برای حفظ امنیت ایران و شاه به خطر می‌اندازد و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند. همچنین، این رویداد نشان می‌دهد که دوستی بیژن و گستهم چقدر عمیق و پایدار است. The Battle Between Gostaham, Lahhak, and Farshidvard, and His Rescue by BijanFollowing the Battle of the Twelve Rooks: After the defeat of the leaders of the Turanian army, Lahhak and Farshidvard decide to flee the battlefield. However, Gostaham, with unparalleled courage and determination, chases after them to prevent their escape.A Fierce One-on-One Battle: In a breathless chase, Gostaham finds Lahhak and Farshidvard in a thicket. A bloody one-on-one battle ensues between them. Gostaham, with his renowned skill and strength, first takes down Farshidvard. Then, it is Lahhak’s turn, who fights back with all his might. It is a long and grueling battle, but in the end, Gostaham strikes a precise blow, bringing Lahhak down as well.Gostaham's Injuries: However, Gostaham's victory comes at a high price. He suffers severe wounds during the battle, leaving him unable to move. He is left behind in the thicket, gravely injured.Gostaham's Rescue by Bijan: Worried about Gostaham’s condition, Bijan sets out in search of him and eventually finds him in the thicket. Seeing Gostaham's dire state, Bijan is deeply distressed but reassures him, promising to safely bring him back to the king.Return to the Camp: With great difficulty, Bijan lifts Gostaham onto his horse and heads back toward the Iranian camp. Along the way, Bijan cares for Gostaham, providing him with water and food.The King's Praise for Gostaham: When Bijan and Gostaham reach the camp, the king is overjoyed to see them. He expresses deep gratitude for Gostaham’s bravery and sacrifice, and orders the best physicians to tend to his wounds. After some time, with the efforts of the physicians and the king’s prayers, Gostaham recovers and regains his full health.Consequences of This Event: This event demonstrates that Gostaham is not only a powerful warrior but also a loyal and selfless individual. He risks his life to protect the safety of Iran and the king, leaving no effort spared. Moreover, this .event highlights the depth and strength of the friendship

  • گستهم، پهلوان نامدار ایرانی، در داستان دوازده رخ شاهنامه فردوسی، یکی از نقش‌های کلیدی را ایفا می‌کند. او در نبردهای تن به تن و حماسی این داستان، شجاعت، دلاوری و مهارت خود را به نمایش می‌گذارد.

    کشته شدن لهاک و فرشیدورد: یکی از مهم‌ترین صحنه‌های نبرد گستهم، مبارزه او با دو پهلوان تورانی، لهاک و فرشیدورد است. گستهم در این نبرد نفس‌گیر، هر دو رقیب خود را شکست داده و می‌کشد. این پیروزی، نام او را به عنوان یکی از قوی‌ترین پهلوانان ایران زمین بر سر زبان‌ها می‌اندازد. نماد جوانمردی و پهلوانی: گستهم در شاهنامه، علاوه بر قدرت و مهارت در جنگ، به عنوان نمادی از جوانمردی و پهلوانی نیز شناخته می‌شود. او به عدالت و جوانمردی پایبند است و همیشه در راه نبرد با ظلم و ستم می‌کوشد.

    داستان دوازده رخ یکی از مهم‌ترین بخش‌های شاهنامه است که در آن، نبردهای حماسی میان ایرانیان و تورانیان به تصویر کشیده شده است. این داستان، نمادی از مبارزه خیر و شر، حق و باطل است و نشان می‌دهد که چگونه ایرانیان با شجاعت و دلاوری در برابر دشمنان خود ایستادگی می‌کنند.

    نکات قابل توجه:

    دوازده رخ: اصطلاح دوازده رخ به معنای دوازده نبرد تن به تن است که در این داستان رخ می‌دهد. گستهم پسر گژدهم: گستهم پسر گژدهم و از پهلوانان نامدار ایرانی است که در شاهنامه به او پرداخته شده است.
  • شاهنامه خوانی درانجمن ایرانشهر ۵۸ دوازده رخ قسمت نهم با سیروس ملکی.در این رویارویی‌ها، گیو با گروی زره مواجه می‌شود، همان کسی که ریش سیاوش را گرفت و سرش را برید. فریبرز، پسر کاووس، با کلباد ویسه وارد نبرد می‌شود. رهام، پسر گودرز، با بارمان درگیر می‌شود، در حالی که گرازه با سیامک به جنگ می‌رود و گرگین کارآزموده با اندریمان مبارزه می‌کند. بیژن گیو با رویین، جنگجویی نیرومند، رو به رو می‌شود و سایر پهلوانان ایرانی نیز با جنگجویان تورانی نبرد می‌کنند.در این میان، سپهدار گودرز و پیران نیز با کینه و انتقام وارد میدان نبرد می‌شوند. هر دو سپهبد سوگند می‌خورند که تا پایان نبرد از دشمنی دست برنخواهند داشت و تا زمانی که سرنوشت جنگ مشخص نشود، مبارزه ادامه خواهد یافت.صحنه نبرد به گونه‌ای است که دو لشکر در برابر هم صف‌آرایی کرده‌اند؛ یک سو سپاه ایران و سوی دیگر سپاه توران. در میان آنان دشتی پهناور قرار دارد که نبرد بر روی آن جریان می‌یابد. سپهدار گودرز نشانی برای سربازان خود می‌گذارد: هر کس که دشمنی را شکست دهد، باید درفشی بر بالای سر خود برپا کند تا پیروزی‌اش نمایان شود. پیران نیز برای سپاه توران نشانی مشابه قرار می‌دهد.با شروع نبرد، هر دو سپاه آماده خون‌ریزی و مبارزه با تیغ و گرز و تیر می‌شوند. جنگجویان توران و ایران، هر کدام با سلاح‌های خود وارد میدان نبرد شده و مبارزه‌ای بی‌رحمانه آغاز می‌شود. در این هنگام، یزدان اراده می‌کند که نیروی تورانیان کاهش یابد و در نهایت، بسیاری از آن‌ها شکست خورده و اسب‌های جنگی‌شان از حرکت بازمی‌مانند. روز به ضرر تورانیان می‌چرخد و خون در میدان نبرد به جوش می‌آید.در پایان، پهلوانان و جنگجویان از هر دو سو، جان خود را در راه پادشاهی و افتخار فدا می‌کنند و مبارزه همچنان ادامه دارد.


  • در این بخش از شاهنامه، سپاه ایران و توران برای نبردی سرنوشت‌ساز آماده می‌شوند. سپهدار ترکان ده سوار از لشکر خود انتخاب می‌کند که همه‌ی آن‌ها جنگجویانی شجاع و نام‌آور هستند. به‌طور هم‌زمان، از سوی ایران نیز ده جوان پهلوان انتخاب می‌شوند تا به میدان نبرد بروند. این جنگجویان از میان سپاه به سوی آوردگاه حرکت می‌کنند، در حالی که هیچ‌کس قادر به دیدن آنان از میان سپاه نیست. دو سردار ایران و توران، هر یک به‌تنهایی وارد نبرد می‌شوند و هر کدام از پهلوانان ایرانی با یکی از پهلوانان تورانی روبرو می‌شوند.در این رویارویی‌ها، گیو با گروی زره مواجه می‌شود، همان کسی که ریش سیاوش را گرفت و سرش را برید. فریبرز، پسر کاووس، با کلباد ویسه وارد نبرد می‌شود. رهام، پسر گودرز، با بارمان درگیر می‌شود، در حالی که گرازه با سیامک به جنگ می‌رود و گرگین کارآزموده با اندریمان مبارزه می‌کند. بیژن گیو با رویین، جنگجویی نیرومند، رو به رو می‌شود و سایر پهلوانان ایرانی نیز با جنگجویان تورانی نبرد می‌کنند.در این میان، سپهدار گودرز و پیران نیز با کینه و انتقام وارد میدان نبرد می‌شوند. هر دو سپهبد سوگند می‌خورند که تا پایان نبرد از دشمنی دست برنخواهند داشت و تا زمانی که سرنوشت جنگ مشخص نشود، مبارزه ادامه خواهد یافت.صحنه نبرد به گونه‌ای است که دو لشکر در برابر هم صف‌آرایی کرده‌اند؛ یک سو سپاه ایران و سوی دیگر سپاه توران. در میان آنان دشتی پهناور قرار دارد که نبرد بر روی آن جریان می‌یابد. سپهدار گودرز نشانی برای سربازان خود می‌گذارد: هر کس که دشمنی را شکست دهد، باید درفشی بر بالای سر خود برپا کند تا پیروزی‌اش نمایان شود. پیران نیز برای سپاه توران نشانی مشابه قرار می‌دهد.با شروع نبرد، هر دو سپاه آماده خون‌ریزی و مبارزه با تیغ و گرز و تیر می‌شوند. جنگجویان توران و ایران، هر کدام با سلاح‌های خود وارد میدان نبرد شده و مبارزه‌ای بی‌رحمانه آغاز می‌شود. در این هنگام، یزدان اراده می‌کند که نیروی تورانیان کاهش یابد و در نهایت، بسیاری از آن‌ها شکست خورده و اسب‌های جنگی‌شان از حرکت بازمی‌مانند. روز به ضرر تورانیان می‌چرخد و خون در میدان نبرد به جوش می‌آید.در پایان، پهلوانان و جنگجویان از هر دو سو، جان خود را در راه پادشاهی و افتخار فدا می‌کنند و مبارزه همچنان ادامه دارد.


  • گودرز با خود اندیشید حتما پیران از افراسیاب کمک می طلبد بهتر است من هم از خسرو کمک بخواهم پس نامه ای برای شاه نوشت و او را از ماجرا آگاه نمود و خواست که خسرو به کمکش بیاید و او را از حال رستم و لهراسپ و اشکش باخبر سازد سپس نامه را به هجیر داد تا به شاه برساند. هجیر نیز بدون درنگ و آرام و خواب شب و روز در راه بود تا به شاه رسید و نامه را به او داد. پس از خواندن نامه شاه شاد شد و دهان هجیر را پر از یاقوت رخشان کرد و دینار و دیبا و بدره زر آنقدر بر سرش ریخت که او ناپدید شد و جامه ای زرنگار به همراه تاج گوهر نگار به او داد و آن شب را جشن گرفتند . سحرگاه خسرو به راز و نیاز با خدا پرداخت و از افراسیاب نالید و از یزدان مدد جست سپس خسرو نویسنده را خواست تا پاسخ نامه گودرز را بدهد . در ابتدا به ستایش حق پرداخت و سپس درباره پیران گفت : که من از ابتدا میدانستم که پیران با ما راه نمی آید ولی به خاطر کردار خوب او نخواستم از ابتدا با او بجنگیم . سپس از شجاعت و جنگاوری بیژن تعریف و تمجید نمود و بعد گفت که پیران به ما حمله نمی کند و منتظر کمک از افراسیاب است . از طرفی او به این خاطر در لب رود لشکر کشیده است که اگر از جایش بجنبد دشمن از هر طرف به سوی او می آید و جنگاورانی چون لهراسپ و اشکش و رستم نابودش می کنند . در ضمن بدان که رستم هند و کشمیر را تسخیر کرده است و اشکش به خوارزم رفته و شیده را شکست داده و به گرگانج رونهاده است . لهراسپ هم به الانان و غز رسید و آنجا را آماده کرده است اگر افراسیاب از جیحون بگذرد گردنکشان ما راه را بر او می گیرند . حال به توس خواهم گفت که دهستان و گرگان را بگیرد و من در پی توس با پیل جنگی به یاری سپاه می آیم .تو نیز از جنگ پیران روی متاب که او هومان را از دست داده و دیگر کسی را ندارد اگر خواست با نامداران بجنگد بپذیر و اگر خود پیران قصد جنگ با تو را کرد رو متاب که تو بر او پیروز می شوی در پایان شاه نامه را مهر کرد و هجیر را با نامه روانه نمود. بعد از رفتن هجیر شاه با خویش اندیشید که اگر افراسیاب حمله کند و سپاه را نابود سازد چه ؟ بهتر است من هم فورا بروم . همان لحظه نوذران را صدا کرد و فرمود که لشکر را آماده کند و به سوی خوارزم نزد اشکش و سپس به نزد توس رفت و از آنجا با صدهزارتن از سران برگزیده به نزد گودرز رونهاد . هجیر هم نامه شاه را به گودرز داد و گودرز از نامه شاه شادمان شد و آن را برای سپاهیانش هم خواند و همه بر شهریار و خرد او آفرین گفتند . از آنسو به پیران خبررسید که سپاه ایران خیلی به خودش رسیده و هراسناک شد پس نامه ای برای گودرز نوشت و در ابتدا شکر و سپاس خدا را به جا آورد و گفت : اگر تو که گودرز هستی راه کینه توزی پیش گرفته ای پس به کامت رسیدی و خویشان من را به خاک و خون انداختی . آیا از خدا نمی ترسی و نمی بینی چند سوار از ایران و توران تباه شدند دیگر بس است به خاطر یک مرده نباید سر برید .اینقدر تخم کینه مکار . پس از مرگ بر کسی که نام زشت از او بماند نفرین می کنند .اگر بار ددیگر دو سپاه با هم بجنگند دیگر کسی از دو سپاه باقی نمی ماند و معلوم نیست که آخر کار پیروز میدان کیست . اگر می خواهی صبرکن تا نامه ای به افراسیاب بنویسم و بخواهم که زمینها را ببخشد و دست از کینه بکشیم و نیمروز را به رستم و الانان و غز را به لهراسپ سپاریم و از مرز تا کوه قاف را بدون گزافه به خسرو می سپاریم و سپاهیان خود را باز می خوانیم و تو هم نزد خسرو نامه بنویس و صحبتهای مرا به او بگو و هرچه مال و خواسته خواست بگو تا برایش بفرستم . دیگر زمان تور و سلم گذشته . گمان مبر این سخنان را از روی ترس گفتم فقط به خاطر جلوگیری از خونریزی است وگرنه اگر قصد جنگ داری از گردان ایران برگزین و من هم از توران برمی گزینم تا با هم بجنگیم و بیهوده بیگناهان را به کشتن ندهیم . اگر شما بر ما پیروز شدید سپاه ما را نیازارید و بگذارید به توران بازگردد و اگر ما بر شما پیروز شدیم به سپاه شما کاری نداریم و می گذاریم به ایران برگردند . اما اگر میخواهی که همه سپاهیان با هم بجنگند باز هم حرفی نیست اما جزای کارت را از این خونریزی در آن جهان خواهی دید . پس نامه را بست و به پسرش رویین داد تا نزد گودرز ببرد .وقتی رویین به نزد گودرز رسید گودرز او را در بر گرفت و احوال پدرش را پرسید سپس دبیر آمد و نامه را خواند . گودرز به رویین گفت : مهمان ما باش تا پاسخ نامه را بدهم . سراپرده ای برای او ساختند و همه چیز برایش مهیا نمودند .گودرز به فکر فرو رفت تا چه پاسخی را برای پیران آماده کند . یک هفته طول کشید تا نامه را نوشت.ابتدا سپاس حق را به جا آورد و بعد گفت : سخنان تو را خواندم اما متعجب شدم زیرا دلت با زبانت همراه نیست تو سخنان زیبایی نوشته ای اما با رفتارت نمی خواند .

  • بیژن در نبردی تن به تن با هومان، برادر پیران ویسه، فرمانده بزرگ تورانیان، روبرو می‌شود. این نبرد یکی از مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین نبردها در شاهنامه است که در آن بیژن پس از مبارزه‌ای سخت، موفق می‌شود هومان را شکست داده و او را به قتل برساند.این پیروزی، نقش مهمی در تقویت روحیه سپاه ایران و تضعیف نیروهای تورانی دارد و بیژن را به عنوان یکی از قهرمانان بزرگ شاهنامه برجسته می‌کند.

  • یوستن بیژن به گودرز در زیبّد و قتل هومان، یکی از رویدادهای مهم و سرنوشت‌ساز شاهنامه است که ابعاد مختلفی از جمله تاریخی، حماسی و نمادین دارد. این روایت، به عنوان نمونه‌ای از داستان‌های پهلوانی و حماسی، به مخاطب انگیزه و امید می‌دهد و ارزش‌های والایی همچون شجاعت، وطن‌دوستی و عدالت‌خواهی را ترویج می‌کند.