Avsnitt

  • می‌روم با درد و حسرت از دیارت خیر باد

    می‌گذارم جان به خدمت یادگارت خیر باد

    سر ز پیشت برنمی‌آرم ز دستور طلب

    شرم می‌دارم ز روی گلعذارت خیر باد

    هر کجا باشم دعا گویم همی بر دولتت

    از خدا باد آفرین بر روزگارت خیر باد

    گر دهد عمرم امان رویت ببینم عاقبت

    ور بمیرم در غریبی ز انتظارت خیر باد

    گر ز چین زلف تو بویی رسد بر خاک ما

    زنده برخیزم ز بوی مشکبارت خیر باد

    گر ز من یاد آوری بنویس آنجا قطعه‌ای

    سعدیا آن گفته‌های آبدارت خیر باد

    Frederic Chopin - Grande Polonaise Brillante Proceder An Andante Spianato Op. 22

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • قیامتست سفر کردن از دیار حبیب

    مرا همیشه قضا را قیامتست نصیب

    به ناز خفته چه داند که دردمند فراق

    به شب چه می‌گذراند علی‌الخصوص غریب ؟

    به قهر می‌روم و نیست آن مجال که باز

    به شهر دوست قدم در نهم ز دست رقیب

    پدر به صبر نمودن مبالغت می‌کرد

    ک ای پسر بس ازین روزگار بی‌ترتیب

    جواب دادم ازین ماجرا که ای باب

    چو درد من نپذیرد دوا به جهد طبیب

    مدار توبه توقع ز من که در مسجد

    سماع چنگ تأمل کنم نه وعظ خطیب

    به مکتب ارچه فرستادیم نکو نامد

    گرفته ناخن چکنم به زخم چوب ادیب

    هنوز بوی محبت ز خاکم آید اگر

    جدا شود به لحد بند بندم از ترکیب

    به اختیارندارد سر سفر سعدی

    ستم غریب نباشد ز روزگار عجیب


    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • Saknas det avsnitt?

    Klicka här för att uppdatera flödet manuellt.

  • می‌ندانم چکنم چاره من این دستان را
    تا به دست آورم آن دلبر پردستان را
    او به شمشیر جفا خون دلم می‌ریزد
    تابه خون دل من رنگ کند دستان را
    من بیچاره تهیدستم ازان می‌ترسم
    که وصالش ندهد دست تهیدستان را
    دامن وصلش اگر من به کف آرم روزی
    ندهم تا به قیامت دگر از دست آن را
    در صفاتش نرسد گرچه بسی شرح دهد
    طوطی طبع من آن بلبل پردستان را
    هوس اوست دلم را چه توان گفت اگر
    دست بر سرو بلندش نرسد پستان را؟
    نرگس مست وی آزار دلم می‌طلبد
    آنکه در عربده می‌آورد او مستان را
    گر ببینم رخ خوبش نکنم میل به باغ
    زانکه چون عارض او نیست گلی بستان را
    هر که دیدست نگارین من اندر همه عمر
    به تماشا نرود هیچ نگارستان را
    نیست شد سعدی ازین واقعه و نیست عجب
    گر غم فرقت او نیست کند هستان را

    Frederic Chopin - Nocturne in C-sharp Min

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز

    به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز

    ندانم از پی چندین جفا که با من کرد

    نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟

    به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذار

    جواب داد فلانی ازان ماست هنوز

    چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد

    به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز

    عداوت از طرف آن شکسته پیمانست

    وگرنه از طرف ما همان صفاست هنوز

    بتا تو روی ز من برمتاب ودستم گیر

    که در سرم ز تو آشوب و فتنه‌هاست هنوز

    کجاست خانهٔ قاضی که در مقالت عشق

    میان عاشق و معشوق ماجراست هنوز

    نیازمندی من در قلم نمی‌گنجد

    قیاس کردم و ز اندیشه‌ها و راست هنوز

    سلام من برسان ای صبا به یار و بگو

    که سعدی از سر عهد تو برنخاست هنوز


    موسیقی : برداشت دوم. پیمان یزدانیان


    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی
    نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی
    غم و اندیشه در آن دایره هرگز نرود
    به حقیقت که تو چون نقطه میانش باشی
    هرگزش باد صبا برگ پریشان نکند
    بوستانی که چو تو سرو روانش باشی
    همه عالم نگران تا نظر بخت بلند
    بر که افتد که تو یک دم نگرانش باشی
    تشنگانت به لب ای چشمه حیوان مردند
    تشنه‌تر آن که تو نزدیک دهانش باشی
    گر توان بود که دور فلک از سر گیرند
    تو دگر نادره دور زمانش باشی
    وصفت آن نیست که در وهم سخندان گنجد
    ور کسی گفت مگر هم تو زبانش باشی
    چون تحمل نکند بار فراق تو کسی
    با همه درد دل آسایش جانش باشی
    ای که بی دوست به سر می‌نتوانی که بری
    شاید ار محتمل بار گرانش باشی
    سعدی آن روز که غوغای قیامت باشد
    چشم دارد که تو منظور نهانش باشی


    Zbigniew Preisner. The Streets of New York

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • ما سپر انداختیم گر تو کمان می‌کشی

    گو دل ما خوش مباش گر تو بدین دلخوشی

    گر بکشی بنده‌ایم ور بنوازی رواست

    ما به تو مستأنسیم تو به چه مستوحشی

    گفتی اگر درد عشق پای نداری گریز

    چون بتوانم گریخت تا تو کمندم کشی

    دیده فرودوختیم تا نه به دوزخ برد

    باز نگه می‌کنم سخت بهشتی وشی

    غایت خوبی که هست قبضه و شمشیر و دست

    خلق حسد می‌برند چون تو مرا می‌کشی

    موجب فریاد ما خصم نداند که چیست

    چاره مجروح عشق نیست به جز خامشی

    چند توان ای سلیم آب بر آتش زدن

    کآب دیانت برد رنگ رخ آتشی

    آدمی هوشمند عیش ندارد ز فکر

    ساقی مجلس بیار آن قدح بی هشی

    مست می عشق را عیب مکن سعدیا

    مست بیفتی تو نیز گر هم از این می چشی


    zbigniew preisner. to love


    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • یار گرفته‌ام بسی چون تو ندیده‌ام کسی

    شمع چنین نیامده‌ست از در هیچ مجلسی

    عادت بخت من نبود آن که تو یادم آوری

    نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی

    صحبت از این شریفتر صورت از این لطیفتر

    دامن از این نظیفتر وصف تو چون کند کسی

    خادمه سرای را گو در حجره بند کن

    تا به سر حضور ما ره نبرد موسوسی

    روز وصال دوستان دل نرود به بوستان

    یا به گلی نگه کند یا به جمال نرگسی

    گر بکشی کجا روم تن به قضا نهاده‌ام

    سنگ جفای دوستان درد نمی‌کند بسی

    قصه به هر که می‌برم فایده‌ای نمی‌دهد

    مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی

    این همه خار می‌خورد سعدی و بار می‌برد

    جای دگر نمی‌رود هر که گرفت مونسی


    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
     ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
    یا چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌داند
    هر کاو به وجود خود دارد ز تو پروایی
    دیوانه عشقت را جایی نظر افتاده‌ست
    کآنجا نتواند رفت اندیشه دانایی
    امید تو بیرون برد از دل همه امیدی
    سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی
    زیبا ننماید سرو اندر نظر عقلش
    آن کش نظری باشد با قامت زیبایی
    گویند رفیقانم در عشق چه سر داری
    گویم که سری دارم درباخته در پایی
    زنهار نمی‌خواهم کز کشتن امانم ده
    تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی
    در پارس که تا بوده‌ست از ولوله آسوده‌ست
    بیم است که برخیزد از حسن تو غوغایی
    من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
    گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی
    گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
    جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • Music : Window. Brock Hewitt_ Stories in Sound - Particles (2020)



    چه خوش بود دو دلارام دست در گردن

    به هم نشستن و حلوای آشتی خوردن

    به روزگار عزیزان که روزگار عزیز

    دریغ باشد بی دوستان به سر بردن

    اگر هزار جفا سروقامتی بکند

    چو خود بیاید عذرش بباید آوردن

    چه شکر گویمت ای باد مشک بوی وصال

    که بوستان امیدم بخواست پژمردن

    فراق روی تو هر روز نفس کشتن بود

    نظر به شخص تو امروز روح پروردن

    کسی که قیمت ایام وصل نشناسد

    ببایدش دو سه روزی مفارقت کردن

    اگر سری برود بی‌گناه در پایی

    به خرده‌ای ز بزرگان نشاید آزردن

    به تازیانه گرفتم که بی دلی بزنی

    کجا تواند رفتن کمند در گردن

    کمال شوق ندارند عاشقان صبور

    که احتمال ندارد بر آتش افسردن

    گر آدمی صفتی سعدیا به عشق بمیر

    که مذهب حیوان است همچنین مردن


    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • سروی چو تو می‌باید تا باغ بیاراید

    ور در همه باغستان سروی نبود شاید

    در عقل نمی‌گنجد در وهم نمی‌آید

    کز تخم بنی آدم فرزند پری زاید

    چندان دل مشتاقان بربود لب لعلت

    کاندر همه شهر اکنون دل نیست که برباید

    هر کس سر سودایی دارند و تمنایی

    من بنده فرمانم تا دوست چه فرماید

    گر سر برود قطعا در پای نگارینش

    سهلست ولی ترسم کاو دست نیالاید

    حقا که مرا دنیا بی دوست نمی‌باید

    با تفرقه خاطر دنیا به چه کار آید

    سرهاست در این سودا چون حلقه زنان بر در

    تا بخت بلند این در بر روی که بگشاید

    ترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلی

    تا خون دل مجنون از دیده نپالاید

    بر خسته نبخشاید آن سرکش سنگین دل

    باشد که چو بازآید بر کشته ببخشاید

    ساقی بده و بستان داد طرب از دنیا

    کاین عمر نمی‌ماند و این عهد نمی‌پاید

    گویند چرا سعدی از عشق نپرهیزد

    من مستم از این معنی هشیار سری باید


    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  •  بابت این یک ماه تاخیر از همه ی شما عزیزان عذرخواهی می کنیم. درگیری با اُ-میکرون باعث شد که برای مدتی صدایی در خور غزل های سعدی عزیز نداشته باشم


    هر که خصم اندر او کمند انداخت
    به مراد ویش بباید ساخت
    هر که عاشق نبود مرد نشد
    نقره فایق نگشت تا نگداخت
    هیچ مصلح به کوی عشق نرفت
    که نه دنیا و آخرت درباخت
    آن چنانش به ذکر مشغولم
    که ندانم به خویشتن پرداخت
    همچنان شکر عشق می‌گویم
    که گرم دل بسوخت جان بنواخت
    سعدیا خوشتر از حدیث تو نیست
    تحفه روزگار اهل شناخت
    آفرین بر زبان شیرینت
    کاین همه شور در جهان انداخت

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • سلام! شب یلداتون مبارک باشه!بعد از این اپیزود با اجازتون برای حدود یک ماه قسمت جدیدی توی پادکست منتشر نمیکنیم، اما!اما توی این مدت تنهاتون نمیذاریم! پیج اینستاگرام سعدی تراپی رو فالو کنید، اونجا در خدمتتون هستیم، همراهمون باشید..www.instagram.com/sadi_therapy.**************Music: Capítulo 17 - História da música clássica · Irineu Franco Perpetuo.هر که مجموع نباشد به تماشا نرودیار با یار سفرکرده به تنها نرودباد آسایش گیتی نزند بر دل ریشصبح صادق ندمد تا شب یلدا نرودبر دل آویختگان عرصه عالم تنگستکان که جایی به گل افتاد دگر جا نرودهرگز اندیشه یار از دل دیوانه عشقبه تماشای گل و سبزه و صحرا نرودبه سر خار مغیلان بروم با تو چنانبه ارادت که یکی بر سر دیبا نرودبا همه رفتن زیبای تذرو اندر باغکه به شوخی برود پیش تو زیبا نرودگر تو ای تخت سلیمان به سر ما زین دسترفت خواهی عجب ار مورچه در پا نرودباغبانان به شب از زحمت بلبل چونندکه در ایام گل از باغچه غوغا نرودهمه عالم سخنم رفت و به گوشت نرسیدآری آنجا که تو باشی سخن ما نرودهر که ما را به نصیحت ز تو می‌پیچد رویگو به شمشیر که عاشق به مدارا نرودماه رخسار بپوشی تو بت یغماییتا دل خلقی از این شهر به یغما نرودگوهر قیمتی از کام نهنگان آرندهر که او را غم جانست به دریا نرودسعدیا بار کش و یار فراموش مکنمهر وامق به جفا کردن عذرا نرود

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • Music: Away from You by Invisible Blueمن ایستاده‌ام اینک به خدمتت مشغولمرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبولنه دست با تو درآویختن نه پای گریزنه احتمال فراق و نه اختیار وصولکمند عشق نه بس بود زلف مفتولتکه روی نیز بکردی ز دوستان مفتولمن آنم ار تو نه آنی که بودی اندر عهدبه دوستی که نکردم ز دوستیت عدولملامتت نکنم گر چه بی‌وفا یاریهزار جان عزیزت فدای طبع ملولمرا گناه خود است ار ملامت تو برمکه عشق بار گران بود و من ظلوم جهولگر آن چه بر سر من می‌رود ز دست فراقعلی التمام فروخوانم الحدیث یطولز دست گریه کتابت نمی‌توانم کردکه می‌نویسم و در حال می‌شود مغسولمن از کجا و نصیحت کنان بیهده گویحکیم را نرسد کدخدایی بهلولطریق عشق به گفتن نمی‌توان آموختمگر کسی که بود در طبیعتش مجبولاسیر بند غمت را به لطف خویش بخوانکه گر به قهر برانی کجا شود مغلولنه زور بازوی سعدی که دست قوت شیرسپر بیفکند از تیغ غمزه مسلول

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • Music: Love by Antonio Pintoقیمت گل برود چون تو به گلزار آییو آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آییاین همه جلوه طاووس و خرامیدن اوبار دیگر نکند گر تو به رفتار آییچند بار آخرت ای دل به نصیحت گفتمدیده بردوز نباید که گرفتار آییمه چنین خوب نباشد تو مگر خورشیدیدل چنین سخت نباشد تو مگر خاراییگر تو صد بار بیایی به سر کشته عشقچشم باشد مترصد که دگربار آییسپر از تیغ تو در روی کشیدن نهی استمن خصومت نکنم گر تو به پیکار آییکس نماند که به دیدار تو واله نشودچون تو لعبت ز پس پرده پدیدار آییدیگر ای باد حدیث گل و سنبل نکنیگر بر آن سنبل زل رخسار آییدوست دارم که کست دوست ندارد جز منحیف باشد که تو در خاطر اغیار آییسعدیا دختر انفاس تو بس دل ببردبه چنین صورت و معنی که تو می‌آرایی

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • Music: Cinemática by Jacob Gurevitschچه باز در دلت آمد که مهر برکندیچه شد که یار قدیم از نظر بیفکندیز حد گذشت جدایی میان ما ای دوستهنوز وقت نیامد که بازپیوندیبود که پیش تو میرم اگر مجال بودو گر نه بر سر کویت به آرزومندیدری به روی من ای یار مهربان بگشایکه هیچ کس نگشاید اگر تو در بندیمرا و گر همه آفاق خوبرویانندبه هیچ روی نمی‌باشد از تو خرسندیهزار بار بگفتم که چشم نگشایمبه روی خوب ولیکن تو چشم می‌بندیمگر در آینه بینی و گر نه در آفاقبه هیچ خلق نپندارمت که مانندیحدیث سعدی اگر کائنات بپسندندبه هیچ کار نیاید گرش تو نپسندیمرا چه بندگی از دست و پای برخیزدمگر امید به بخشایش خداوندی

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • Music: Yu Yi by Andre Coreaای باغ حسن چون تو نهالی نیافتهرخساره زمین چو تو خالی نیافتهتابنده‌تر ز روی تو ماهی ندیده چرخخوشتر ز ابروی تو هلالی نیافتهبر دور عارض تو نظر کرده آفتابخود را لطافتی و جمالی نیافتهچرخ مشعبد از رخ تو دلفریبتردر زیر هفت پرده خیالی نیافتهخود را به زیر چنگل شاهین عشق توعنقای صبر من پر و بالی نیافتهتا کی ز درد عشق تو نالد روان منروزی به لطف از تو مثالی نیافتهافتاده در زبان خلایق حدیث منبا تو به یک حدیث مجالی نیافتهزایل شود هر آن چه به کلی کمال یافتعمرم زوال یافت کمالی نیافتهگلبرگ عیش من به چه امید بشکفداز بوستان وصل شمالی نیافتهسعدی هزار جامه به روزی قبا کندیک مهربانی از تو به سالی نیافته

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • Music: Irving Place · Alexander Motovilovحناست آن که ناخن دلبند رشته‌اییا خون بی دلیست که در بند کشته‌ایمن آدمی به لطف تو دیگر ندیده‌اماین صورت و صفت که تو داری فرشته‌ایوین طرفه‌تر که تا دل من دردمند توستحاضر نبوده یک دم و غایب نگشته‌ایدر هیچ حلقه نیست که یادت نمی‌روددر هیچ بقعه نیست که تخمی نکشته‌ایما دفتر از حکایت عشقت نبسته‌ایمتو سنگدل حکایت ما درنوشته‌ایزیب و فریب آدمیان را نهایت استحوری مگر نه از گل آدم سرشته‌ایاز عنبر و بنفشه تر بر سر آمده‌ستآن موی مشکبوی که در پای هشته‌ایمن در بیان وصف تو حیران بمانده‌امحدیست حسن را و تو از حد گذشته‌ایسر می‌نهند پیش خطت عارفان پارسبیتی مگر ز گفته سعدی نبشته‌ای

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • Music: For Ennio · Trevor Kowalskiای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ایدشمن از دوست ندانسته و نشناخته‌ایمن ز فکر تو به خود نیز نمی‌پردازمنازنینا تو دل از من به که پرداخته‌ایچند شب‌ها به غم روی تو روز آوردمکه تو یک روز نپرسیده و ننواخته‌ایگفته بودم که دل از دست تو بیرون آرمباز دیدم که قوی پنجه درانداخته‌ایتا شکاری ز کمند سر زلفت نجهدز ابروان و مژه‌ها تیر و کمان ساخته‌ایلاجرم صید دلی در همه شیراز نماندکه نه با تیر و کمان در پی او تاخته‌ایماه و خورشید و پری و آدمی اندر نظرتهمه هیچند که سر بر همه افراخته‌ایبا همه جلوه طاووس و خرامیدن کبکعیبت آن است که بی مهرتر از فاخته‌ایهر که می‌بیندم از جور غمت می‌گویدسعدیا بر تو چه رنج است که بگداخته‌ایبیم مات است در این بازی بیهوده مراچه کنم دست تو بردی که دغل باخته‌ای

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • Music: In the Androgynous Dark by Bramblesفرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنیفیروز روز آن که تو بر وی گذر کنیآزاد بنده‌ای که بود در رکاب توخرم ولایتی که تو آنجا سفر کنیدیگر نبات را نخرد مشتری به هیچیک بار اگر تبسم همچون شکر کنیای آفتاب روشن و ای سایه همایما را نگاهی از تو تمام است اگر کنیمن با تو دوستی و وفا کم نمی‌کنمچندان که دشمنی و جفا بیشتر کنیمقدور من سریست که در پایت افکنمگر زآن که التفات بدین مختصر کنیعمریست تا به یاد تو شب روز می‌کنمتو خفته‌ای که گوش به آه سحر کنیدانی که رویم از همه عالم به روی توستزنهار اگر تو روی به رویی دگر کنیگفتی که دیر و زود به حالت نظر کنمآری کنی چو بر سر خاکم گذر کنیشرط است سعدیا که به میدان عشق دوستخود را به پیش تیر ملامت سپر کنیوز عقل بهترت سپری باید ای حکیمتا از خدنگ غمزه خوبان حذر کنی

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  • کبر یک سو نه اگر شاهد درویشانیدیو خوش طبع به از حور گره پیشانیآرزو می‌کندم با تو دمی در بستانیا به هر گوشه که باشد که تو خود بستانیبا من کشته هجران نفسی خوش بنشینتا مگر زنده شوم زآن نفس روحانیگر در آفاق بگردی به جز آیینه تو راصورتی کس ننماید که بدو می‌مانیهیچ دورانی بی فتنه نگویند که بودتو بدین حسن مگر فتنه این دورانیمردم از ترس خدا سجده رویت نکنندبامدادت که ببینند و من از حیرانیگرم از پیش برانی و به شوخی نرومعفو فرمای که عجز است نه بی فرمانینه گزیر است مرا از تو نه امکان گریزچاره صبر است که هم دردی و هم درمانیبندگان را نبود جز غم آزادی و منپادشاهی کنم ار بنده خویشم خوانیزین سخن‌های دلاویز که شرح غم توستخرمنی دارم و ترسم به جوی نستانیتو که یک روز پراکنده نبوده‌ست دلتصورت حال پراکنده دلان کی دانینفسی بنده نوازی کن و بنشین ار چندآتشی نیست که او را به دمی بنشانیسخن زنده دلان گوش کن از کشته خویشچون دلم زنده نباشد که تو در وی جانیاین توانی که نیایی ز در سعدی بازلیک بیرون روی از خاطر او نتوانی

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.